تعریف استارتاپ و آشنایی با انواع استارتآپها
شرکت نوپا به معنای استارت آپ (Startup | Startup company) ترجمه شده است. اگرچه تعریف استارتاپ بر این تأکیدی ندارد که فعالیت آن حتماً در حوزه تکنولوژی یا فناوری اطلاعات باشد، اما با توجه به اینکه بسیاری از استارت آپ ها در سالهای اخیر در حوزه های مرتبط با فناوری شکل گرفتهاند، در برخی تعاریف به آن اشاره شده است که استارت آپ باید در زمینه فن آوریهای نوین فعالیت داشته باشد.
درباره اینکه آیا هر فعالیت نوپایی را میتوان به عنوان استارتاپ در نظر گرفت یا نه، اختلاف نظر وجود دارد. در بسیاری از کتابهای آکادمیک کارآفرینی، حتی کتابهایی که رویکرد نوینی دارند، به استارتاپ معنای گستردهای داده شده است و به عنوان نامی عمومی برای هر نوع کسب و کار نوپایی استفاده میشود.
انواع تعریف استارتاپ
در دیکشنری آنلاین وبستر (webster)، واژه استارتاپ به عنوان یک کسب و کار جدید تعریف شده است. با توجه به این تعریف، محدودیتی در دامنه فعالیتهای استارتاپی وجود ندارد، به این معنی که هرگونه کسب و کار جدیدی، اعم از یک مغازه کوچک، فروشگاهی در اینستاگرام یا حتی یک استارتاپ فناوری، میتوانند به عنوان یک استارت آپ شناخته شوند.
بر اساس طبقهبندی مرکز کسب و کارهای کوچک آمریکا (USSBA)، استارتاپها کسب و کارهایی هستند که دارای دو ویژگی مشخص هستند:
ابتدا، این کسب و کارها معمولاً بر پایهی تکنولوژی شکل گرفتهاند. همچنین، دارای پتانسیل رشد بالایی هستند.این مرکز بیان میکند که به دلیل پتانسیل رشد بالای استارتاپها، تأمین مالی یکی از اولویتهای این کسب و کارهاست. بنابراین، بیشتر از کسب و کارهای کوچک غیراستارتاپی به دنبال جذب سرمایه هستند تا به سرعت به سهم بیشتری از بازار بالقوهی خود دست یابند.
اختلاف تعریف دو پیشگام در حوزه استارتاپ ها
استیو بلنک (Steve Blank)، و اریک ریس (Eric Ries)، دو پیشگام در حوزه استارتاپ ها هستند و نظریات و رویکردهای مختلفی را در این زمینه مطرح کردهاند. تعریف استارتاپ توسط آنها در بسیاری از نقاط شبیه به هم هستند، اما در برخی جنبهها اختلاف دارند.
برای مثال، بر اساس تعریف استیو بلنک، استارتاپ یک سازمان است که مدل کسب و کار خود را کشف نکرده است، در حالی که بر اساس تعریف اریک ریس، استارتاپ برای ارائه یک محصول یا خدمت جدید در شرایطی که ابهام بالایی وجود دارد به وجود آمده است.
علاوه بر این، در تعریف استیو بلنک، استارتاپ به دنبال یک مدل تکرارپذیر و مقیاسپذیر است، در حالی که اریک ریس بر روی رشد و کشف قلمروهای تازه تأکید دارد. همچنین، استیو بلنک بیشتر در مورد جستجوی استارتاپها برای مدل کسب و کار خود صحبت میکند، در حالی که اریک ریس بیشتر در مورد رویکرد یادگیری بر پایه اعتبارسنجی در استارتاپها صحبت میکند.
در کل، هر دو تعریف به یک شیوهی موثر برای شناسایی و تعریف استارتاپ میپردازند، اما با توجه به تأکیدات متفاوتشان، هرکدام از آنها در یک جنبهی خاص میتوانند برای مشخص کردن استارتاپ مفید باشند.
در مراحل اولیه راهاندازی، استارتاپها به طور معمول توسط اعضای تیم موسس (صاحبان استارتاپ) خود تامین مالی میشوند. با این حال برخی از استارتاپها تأمین مالی از طریق سرمایهگذاری ونچری (venture capital) یا گرفتن وام از بانک، برای کمک به تأسیس کسب و کار جدید خود، اقدام میکنند.
در استارتاپ ها، معمولاً به دنبال رشد سریعتر در مدت زمانی کوتاه هستند و از ایدههای ریسکپذیر استفاده میکنند، که با نرخ شکست بالایی همراه هستند؛ اما درصد کمی از آنها موفق و مؤثر میشوند.
استارتاپ متمرکز بر رشد است
یکی از ویژگیهایی که بیشترین توافق را درباره تفاوت استارتاپ با کسب و کار کوچک به دنبال دارد، تمرکز بر روی رشد است. در حالی که کسب و کارهای کوچک ممکن است تمایل داشته باشند همیشه کسب و کارهای کوچک بمانند، استارتاپها نمیخواهند کوچک بمانند. آیان رایت (Ian Wright)، بنیانگذار Merchant Machine، در سایت Startups.com عنوان میکند:
استارتاپ به حل مسئله میپردازد
گاهی اوقات بهترین روش برای تعریف ساده یک مفهوم بزرگ، فکر کردن به این است که چگونه به یک کودک آن را توضیح دهیم. جوکم ویناندز (Jochem Wijnands)، بنیانگذار یک شرکت استارتاپ که در سال ۲۰۱۴ توسط اپل خریداری شد، تعریفی اینگونه به پسر هشت ساله خود ارائه داده است:
استارتاپ فراتر از شغل است
زمانی که برای کسی دیگر کار میکنید، شغل اغلب فقط یک مشغولیت است. اما وقتی که خودتان صاحب استارتاپ هستید و آن را اداره میکنید؟ خیلی بیشتر از یک شغل است. ساچا نیتستکا (Sacha Nitsetska)، بنیانگذار و مدیرعامل Mentorforward، به سایت Startups.com میگوید:
استارتاپ بهدنبال مدل کسب و کار پایدار است
به تعبیر استیو بلنک، استارتاپ، یک شرکت شکل گرفته برای جستجوی یک مدل کسب و کار قابل تکرار و مقیاس پذیر” است. بر اساس این تعریف، استیو بنسون (Steve Benson)، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Badger Maps، تعریف خود را از استارتاپ بر اساس این مفهوم، اینگونه میگوید:
استارتاپ تعداد کارمند کم دارد
استیسی کاپریو (Stacy Caprio)، بنیانگذار Accelerated Growth Marketing، معتقد است:
از سوی دیگر، الکس وینستون (Alex Winston)، بنیانگذار و مدیرعامل PPC Protect، موافق است که استارتاپها تعداد کمی کارمند دارند، اما این تعداد را کمتر میداند.
استارتاپ مرزهای مشخصی ندارد
در حالی که بسیاری از افراد استارتاپ را با جوانان مرتبط می کنند، بنیانگذاران جوان در واقع عنصری ضروری برای تعریف استارتاپ نیستند. مارک وینوکور (Mark Winokur)، بنیانگذار و مدیرعامل Workforce First Aid and Safety دراین باره عنوان میکند:
انواع استارت آپ ها
میتوان به شیوههای مختلفی استارت آپها را دستهبندی کرد. اما برای طبقهبندی صحیح و دقیق، میتوان کتابهای موجود در زمینهی راهاندازی استارت آپ ها را بررسی کرد. در این کتابها، انواع مختلفی از استارت آپها مورد بحث و بررسی قرار گرفتهاند.
با مطالعهی این کتابها و مقایسهی استارت آپهای مطرح شده در آنها، میتوانید متوجه شوید که چارچوبی مشخص و مورد توافق برای طبقهبندی استارت آپها وجود ندارد. اما، استفاده از تقسیمبندی سهگانهی استارت آپها میتواند مفید باشد، این تقسیم بندی براساس حوزهی فعالیت، مدل کسب و کار و معماری استارت آپها است.
استارت آپ های محصول محور
استارت آپ های محصول محور، نوعی استارت آپ هستند که در آن، تمرکز اصلی بر روی توسعه و بهبود محصول و خدمات ارائه شده قرار دارد. در این نوع استارت آپ ها، محصول یا خدمات ارائه شده، محور فعالیت و تمرکز قرار دارد و تلاش برای بهبود و توسعه آنها در اولویت بالایی است.
برای داشتن محصولی موفق، استارت آپ های محصول محور به دو عامل مهم توجه می کنند. اولین عامل، کیفیت محصول یا خدمات ارائه شده است. باید به گونه ای طراحی شود که نیاز مشتریان را برطرف کند و به خوبی و با کیفیت ارائه شود. دومین عامل، هزینه های تولید و توسعه محصول یا خدمات است که باید به گونه ای باشد که به راحتی بتوان آن را با قیمتی مناسب به مشتریان ارائه کرد.
استارت آپ های محصول محور، برای توسعه محصول خود، از روش های مختلفی همچون تحقیقات بازار، ارزیابی نیازهای مشتریان، تحلیل رقبا، استفاده از فناوری های جدید و… استفاده می کنند. به علاوه، این نوع استارت آپ ها برای جذب سرمایه گذاری نیز باید نشان دهند که قابلیت توسعه و بهبود محصول را دارند و محصول یا خدمات آنها در بازار رقابتی پایداری دارد.
استارت آپ های بازار محور
استارت آپ های بازار محور یا مشتری محور، به شرکت هایی گفته میشوند که ابتدا به بررسی نیازهای بازار و مشتریان میپردازند و با توجه به آنها، محصول و خدمات خود را ارائه میدهند. در این نوع استارت آپ ها، مشتریان و نیازهای آنها محور تصمیمگیری هستند و تمرکز بر روی ارائهی محصول یا خدمات با کیفیت و ارزش برای مشتری است. برای این منظور، استارت آپ های بازار محور معمولاً بازاریابی فعال و گستردهای را انجام میدهند تا با جذب مشتریان جدید، به توسعه و رشد بیشتری برسند.
به عنوان مثال، یک استارت آپ که به فروش لوازم جانبی موبایل میپردازد، با مطالعهی بازار، متوجه میشود که اکثریت مشتریان این دسته از محصولات را به دلیل قیمت بالای آنها نخریده و به دنبال راهکارهایی برای کاهش هزینه هستند. در نتیجه، این استارت آپ تصمیم میگیرد تا با عرضهی محصولات با کیفیت و با قیمتی کمتر از رقبا، مشتریان را به خود جذب کند و در نتیجه به توسعه و رشد بیشتری دست یابد.
استارت آپ های فناوری محور
در استارت آپ های فناوری محور، فناوری و نوآوری های آن از اهمیت بالایی برخوردارند و تمرکز بر روی توسعه و بهبود فناوری است. در این نوع استارت آپ ها، بیشتر از هر چیزی به دنبال حل مسائل و نیازهای موجود در بازار هستند و به کمک فناوری های جدید و نوآورانه، سعی در ارائه راهکارهایی بهتر و کارآمدتر برای مشتریان خود دارند.
به عنوان مثال، یک استارت آپ فناوری محور ممکن است به دنبال توسعه یک پلتفرم آنلاین برای ارائه خدمات پزشکی با استفاده از هوش مصنوعی و یا توسعه یک اپلیکیشن هوشمند برای مدیریت وظایف کاری با استفاده از فناوری بلاک چین باشد. در این نوع استارت آپ ها، توسعه و بهبود فناوری و محصول نهایی، بسیار مهم و حائز اهمیت است و برای دستیابی به اهداف خود، این استارت آپ ها نیاز به تیم های فنی و مهندسی با تخصص بالا دارند.
عوامل موثر بر موفقیت استارتاپ ها
عدم وجود مدل کسب و کار مناسب
مدل کسب و کار (Business Model)، یکی از مفاهیم کلیدی در کسب و کارهاست. بسیاری از استارتاپها، پس از احساس این موضوع که میتوانند محصولی عرضه کنند که بازار آن را نیاز دارد و از توانایی ارزش آفرینی خود مطمئن شدند، کار جدی را شروع میکنند و فراموش میکنند برای طراحی مدل کسب و کار وقت بگذارند.
قلب مدل کسب و کار، ایجاد و خلق ارزش است. اما این قلب، به اجزای دیگر هم نیاز دارد. باید مشتریان مشخص شوند، کانالهای ارتباطی تعیین شوند، منابع کلیدی و فعالیتهای کلیدی تعیین شوند و خلاصه، تمام پیکره کسب و کار شفاف شود.
این کار هم صرفاً روی کاغذ انجام نمیشود. برای اینکه مدل کسب و کار ما قابلاتکا (Viable) باشد، لازم است به سراغ خبرگان و افراد با تجربه برویم و همچنین تحقیقات میدانی انجام دهیم.
ناآگاهی از تبعات حقوقی برای استارتاپها
گاهی استارتاپها نمیدانند که فعالیتشان چه نوع تبعات حقوقی را به همراه دارد. به عنوان مثال، یک استارتاپ که تصمیم میگیرد نسخه صوتی کتابها را عرضه کند، ممکن است به این نکته توجه نکند که این کار بدون تأمین رضایت صاحبان حق مالکیت معنوی (مانند ناشر یا نویسنده) غیرممکن است.
استارتاپهای کوچک ممکن است این موانع را نشناسند و به دلیل کوچک بودن، شاید کسی آنها را جدی نگیرد. اما با گذشت زمان و رشد، موانع حقوقی خودشان را نشان خواهند داد. ممکن است رقبا یا افرادی که از فعالیت استارتاپ ضرر کردهاند، قوانین را بررسی کنند و مواردی را پیدا کنند که با استفاده از آنها، بتوانند مانع فعالیت استارتاپ شوند.
بیتوجی به بازاریابی برای استارتاپها
بسیاری از بنیانگذاران استارتاپها، به جای کار فنی و تخصصی، کارهای بازاریابی ترجیح میدهند. اما گروهی از این افراد، نهتنها خودشان علاقهای به بازاریابی و فعالیتهای مرتبط با آن ندارند، بلکه میل ندارند افرادی را به عنوان مسئول بازاریابی به تیمشان اضافه کنند. آنها از بازاریابها شکایت میکنند و معتقدند که این افراد هیچ چیز خاصی بلد نیستند که بخواهند با تیمشان همکاری کنند.
بیتوجهی به بازاریابی میتواند به سادگی یک ایدهی ناب و محصول مناسب و ارزشمند را به سرازیری شکست هدایت کند. به همین دلیل، بسیار مهم است که استارتاپها به بازاریابی توجه کنند و از مسئولین بازاریابی حرفهای و ماهر استفاده کنند. همچنین، بنیانگذاران باید برای فهم بهتر روشهای بازاریابی، بازار خود، مخاطبین و رقبا آشنا شوند.
عرضه محصول در زمان نامناسب
زمانبندی مناسب برای عرضهی محصول، امری بسیار حیاتی برای استارتاپهاست. در حالی که تمامی بنیانگذاران به اهمیت آن آگاهی دارند، اما در نهایت تصمیمگیری در مورد زمانبندی ساده نیست و استارتاپهای بسیاری در این زمینه اشتباه میکنند.
اگر محصول خیلی زود به بازار عرضه شود و هنوز ایرادهای بنیادین آن رفع نشده باشد، احتمال شکست آن بالا خواهد رفت. حتی اگر بعداً نسخههای کاملتر و قدرتمندتری به بازار عرضه شود، ممکن است مشتریان دیگر وقت و انرژی خود را برای بازبینی مجدد محصول صرف نکنند.
عرضهی زودهنگام به بازار، مصداق دیگری هم دارد و آن اینکه ممکن است محصول زمانی به بازار عرضه شود که هنوز نیاز به آن در مشتریان به شکل جدی حس نشده است. در مقابل، گاهی اوقات محصول بسیار دیر به بازار عرضه میشود. دیر به این معنا که مشتریان نیاز خود را با محصولات رقبا تأمین کردهاند و به سادگی حاضر نیستند انتخاب قبلی خود را تغییر دهند.
تعیین نقشهای مشخص: برای هر نقش در تیم، شرح وظایف مشخصی تعیین کنید. مثلا نقش مدیر فناوری، مدیر بازاریابی و… این کار به افراد کمک میکند تا وظایف خود را بهتر درک کنند.
جذب افراد با تجربه: ترکیبی از افراد با تجربه و جوان را در تیم داشته باشید. افراد با تجربه میتوانند به استارتاپ کمک کنند.
تنوع در تخصصها: افرادی با تخصصهای مختلف مانند فناوری، بازاریابی، مالی و … را در تیم داشته باشید. این تنوع به پیشرفت استارتاپ کمک میکند.
انتخاب افراد با انگیزه و مهارتهای نرم: افرادی را انتخاب کنید که انگیزه پیشرفت استارتاپ را داشته باشند و مهارتهای نرم مانند مذاکره، ارتباطات، حل مسئله و … را دارا باشند.
ایجاد فرهنگ مشترک: یک فرهنگ مشترک میان اعضای تیم ایجاد کنید تا بتوانند بهتر با هم همکاری کنند. برای این کار میتوانید ارزشها و اهداف مشترکی را تعریف کنید.
برگزاری جلسات منظم: جلسات منظمی برای بحث و تبادل نظر برگزار کنید. این کار به هماهنگی بیشتر در تیم کمک میکند.
ثبت نام
با ثبت نام به عنوان کاربر ویژه، علاوه بر دسترسی به این مطلب، میتوانید به سایر مباحث مربوط به کارآفرینی دسترسی پیدا کنید.
دیدگاهتان را بنویسید